زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

آفتابه لگن

آفْتابه لَگَن، وسیلۀ شستن دست، پیش و پس از صرف غذا، در مجالس میهمانی و خانواده‌های اعیان و اشراف که در گذشته رواج داشت. این وسیله که از مس یا برنج ساخته شده، شامل دو جزء آفتابه و لگن است؛ آفتابه ظرفی است که در آن آب می‌ریزند و لگن تشتی است که دست را در آن می‌شویند. صرف‌نظر از آفتابۀ «آفتابه لگن»، «اِبریق» یا «لولْهَنگ» نامهای دیگر آفتابه است؛ ابریق یا لولهنگ در مستراح به کار می‌رود وکهن‌‌ترین نوع آفتابه از جنس سفال است. 
آفتابه ظرفی فلزی است، لوله‌دار، با دسته که با آن آب روی دست می‌ریزند و دست و رو را می‌شویند. آفتابه را «آبریز» و «آبدستان» هم گفته‌اند (نک‍ : لغت‌نامه ... ، ذیل آبریز، نیز آبدستان). در فرهنگ آنندراج (ذیل آفتابه) اصل این واژه «آب‌تابه» ثبت شده است. آفتابه‌هایی که برای شست‌و‌شو در مستراحها استفاده می‌شد، از مهم‌ترین ابزار و اسباب خانه به‌شمار می‌رفت. معمولاً آفتابه‌ها را در زمستانها روی آتش و در تابستانها جلو آفتاب می‌گذاشتند تا آب درون آنها گرم شود (همانجا؛ هدایت، فرهنگ ... ، 243؛ کیانی، 113؛ آلمانی، 346). آفتابه شامل بدنه یا مخزن، لوله، دستگیره و درپوش است که در اشکال مختلف (پهن، گرد و گردن باریک) ساخته می‌شده است. 

آفتابه‌هایی که در یک قرن پیش در ایران ساخته شده‌اند، شکل آراسته و مطلوبی دارند (نک‍ : همانجا). در کاشان و اصفهان، آفتابه‌های مسی یا مفرغی را با گردن‌ دراز و شکم فرو‌رفته می‌ساختند (نیازمند، 2 / 1846). در خراسان به جای قوری یا دیگر ظرفهای آب‌گرم‌کن، آفتابه‌های بزرگی ساخته می‌شد که چون روی لگن قرار می‌گرفت، ارتفاع آفتابه لگن به حدود 120 سانتی‌متر می‌رسید (همانجا). 
مسگرها آفتابه لگن را براساس شکل ظاهری می‌شناسند و معرفی می‌کنند: آفتابۀ دو ترک یا تخت و پهن، آفتابۀ 4 ترک با گردنی دراز، آفتابۀ 6 ترک و 6 زاویه که هر زاویه یک ترک را شکل می‌دهد، و آفتابۀ گرد و معمولی. لوله و دستگیرۀ دیگر آفتابه‌ها نیز به شکل مار و اژد‌ها ست. معمولاً سر و دهان مار یا اژدها در حالت باز، به جای سر لوله و یا انتهای پایین دستگیره قرار می‌گیرد و به بدنه متصل می‌شود. درپوش آفتابۀ مدور نیز مخروطی‌شکل است. 

آفتابه لگنها از لحاظ جنس، شکل ظاهری، طرح و نقوش روی بدنه متفاوت هستند. شکل، طرح و نقوش روی بدنه حکایت از منزلت و پایگاه اجتماعی و نیز وسع مالی صاحب آن دارد. آفتابه‌های اعیانی، بزرگ‌تر و دارای طرح و نقوش مجلل‌تر است. خطوط و اشکال هنری، گل و بوته، مناظر شکارگاهی و تصاویر انسانی و حیوانی از تزیینات خاص آفتابه لگن است که به شیوۀ قلم‌زنی حکاکی شده‌اند. 
 فلزکاران ایرانی پیش از اسلام در ساختن انواع فلزات مهارت داشته‌اند. برای نمونه قوت و عظمت آثار فلزی دورۀ ساسانی، در آثار صنعتی دیگر ملتها کمتر دیده می‌شود (حسن، 253). مجموعه‌ای از ابریقهای برنزی به شکل حیوانات و پرندگان از همین دوره و نیز سده‌های 1 و 2ق / 7 و 8 م با اشکال و طرحهای مشابه در دست است. گفتنی است که تزیینات مربوط به پیش از اسلام (دورۀ ساسانی) ساده است و اگرچه در دورۀ اسلامی روشهای فنی و صنعتی مربوط به آفتابه لگن حفظ شد، اما تا حدی دقت و ظرافت در شیوۀ ساخت به‌کار رفت (نک‍ : همو، 254). تهیۀ ظرفهایی با اشکال حیوانات هم بیشتر برگرفته از شکل پرندگان بوده است (پوپ، VI / 2489-2490). 
تزیینات دیگر آفتابه یا ابریق، گوهرنشانی (ترصیع) آن است. هرچند این تزیین از هزارۀ 2ق‌م رواج داشت، اما از سدۀ 7ق / 13م و پس از ورود مغولها به اوج رسید (وولف، 17). شیوۀ ترصیع بدین صورت بوده است که با قلم «آهن‌بر» یا چرخک، طرح موردنظر را کنده‌کاری می‌کردند و فلزی قیمتی را در شیار آن جای می‌دادند؛ سپس با چکش بر آن می‌کوبیدند و گاه رشته‌هایی از سیم و زر را در شیارهای آفتابه لگن می‌نشاندند (همانجا). 
 کنده کاری آثار برنجی و مفرغی مرصع بر روی آفتابه‌های اعیانی، مکتبی به نام مکتب ترصیع‌گرایان ایران اسلامی را شکل داد (پوپ، همانجا). دومین مکتب ترصیع‌گرایان (با سیم و مس) مربوط به سدۀ 6 و 7ق / 12 و 13م بود که یادآور آثار برنجی چکش‌کاری شدۀ عهد ساسانی است. ابریقهای این مکتب را می‌توان بالاترین دستاورد فلزکاری مرصع در دورۀ اسلامی به‌شمار آورد (برای آشنایی با 3 نوع ابریق از این مکتب، نک‍ : همو، VI / 2492). مکتب سوم ترصیع‌گرایان مربوط به سدۀ 8 ق / 14م است. آفتابه و لگنهای این مکتب، دارای مرصع بیشتر و بدون کنده‌کاری و برجسته‌کاری است. زر، سیم، مس، برنج و صمغ سیاه طیفی از رنگ را در این هنر پدید آورده است (همو، VI / 2493 ff.). 
بیشتر کارهای مفرغی دورۀ سلجوقی با نقره آرایش شده است، زیرا نقرۀ زمان سلجوقیان به فراوانی، ظرافت و استحکام مشهور بوده، و در اشکال متنوع دیده می‌شود که ازجملۀ این آثار می‌توان به آفتابه‌های نقره‌ای (ویلسن، 147) و آفتابۀ مفرغی بی‌نظیر موجود در موزۀ عربی قاهره که شباهت بسیاری به ظروف دورۀ ساسانی دارد، اشاره کرد (نک‍ : همو، 129). آرایش (ترصیع) ظروف فلزی ازجمله آفتابه لگنها از اوایل دوران سلجوقی متداول شد و در قرن 7 و 8 ق / 13 و 14م به اوج کمال خود رسید (برزین، 10). 
لگن وسیله‌ای است که به تناسب نوع و اندازه، برای امور روزمره و در اندازه‌های مختلف به‌کار گرفته می‌شود. کوچک‌ترین آن، لگنچه در مراسم حنابندان استفاده می‌شده است. لگن و لگنچه را طشت / تشت و طشتک نیز می‌نامند ( فرهنگ ... ، ذیل واژه). اللکَن صورت عربی لگن و جمع آن اَلکان است ( المنجد، ذیل واژه). در خراسان به لگن، لگند (اکبری، 271) و در لارستان لگنچی (اقتداری، 433) می‌گویند. 
لگن از لحاظ کاربرد چند نوع است: 

لگن همراه آفتابه

ساختمان این لگن با لگنهای دیگر متفاوت است؛ شکل آن گرد و کوچک و دور تا دور آن کنگره کنگره با پهنای تقریبی 10 تا 15 سانتی‌متر به بیرون برگشته است. لگنهای اعیانی مانند آفتابه‌های اعیانی با نقوش گل و بوته، اسلیمی و خطوط هندسی، قلم‌زنی و تزیین شده است. لگنها را از زمان صفویه به بعد بیشتر از مس ساخته‌اند. شکل آنها مدوّر است و اطراف برخی از آنها را با نقوش شاخ و برگ و گل حکاکی کرده‌اند (نیازمند، 2 / 1847؛ آلمانی، 350). گودی وسط لگن با درپوش مشبک از جنس مس یا برنج به نام «کفگیر» (وولف، 25) پوشانده می‌شود تا پس از استفاده، آفتابه را در وسط لگن بگذارند. کفگیر لگنهای اعیانی به طرز بسیار زیبا با نقوش مشبک اسلیمی و گل و بوته تزیین می‌شده است. آفتابه لگنهای دارای چنین درپوشی ارزش و مرغوبیت بیشتری دارند. 

لگن شمعدان

در گذشته برای تأمین روشنایی، شماری شمع‌ روشن را داخل لگنی به نام شمعدان می‌نهادند. بیشتر لگنهای شمعدان اعیانی و درباری، زرین بوده است (کاتوزیان، 643؛ معین، ذیل واژه؛ امام شوشتری، 109). 

لگن رخت‌شویی

لگنی است بزرگ از جنس مس، با لبۀ کنگره‌دار یا معمولی که در آن رخت می‌شویند (زیّانی، 144). گاهی در زیر لگن آتش می‌نهادند تا گرم شود و با آب گرم لباسها را می‌شستند (همانجا). 

لگن حمام

یکی از اسباب و وسایل سرحمام است. معمولاً در هر حمام عمومی، یکی دو لگن مسی برای برداشتن آب یا ریختن آب روی سر و صورت وجود داشت (محتاط، 287؛ صفی‌نژاد، 427؛ شکورزاده، 181). 

لگن خمیری

این لگن از لگنهای دیگر بزرگ‌تر و مخصوص درست کردن خمیر برای پخت نان است (عزیزی، 341؛ مظلوم‌زاده، 17، 72، 75). در عشایر قشقایی هنگامی که تخته نباشد، برای پهن کردن خمیر از پشت لگن استفاده می‌کنند (کیانی، 113). 

لگنچه،

یا لگنک: لگن کوچک مسین با لبۀ برآمدۀ کنگره ـ کنگره که گاهی دردار است. این ظرف در حمام بیشتر برای آماده کردن حنا به کار می‌رود (جانب‌اللٰهی، 2-3 / 138- 139). 

روش ساخت آفتابه

روش ساخت آفتابه در جاهای مختلف متفاوت است. آفتابه را مانند بسیاری از ظروف، با چکش‌کاری، کشش، خم‌کاری و سوراخ‌کاری می‌سازند. شیوه‌های آرایش و تزیینی که در آفتابه به‌کار می‌برند، اینها ست: حکاکی، قلم‌زنی، موج‌دارسازی، طلاکاری، گوهرنشانی و جز آنها (وولف، 17). در شیوۀ چکش‌کاری به کمک پرگار صفحۀ مدور مس را در نظر می‌گرفتند و سپس شروع به چکش‌کاری می‌کردند تا کف و دیوارۀ مخزن یا بدنۀ آفتابه شکل بگیرد. هنگامی که کار با چکش و سندان غیرممکن بود، از دستگاه خم‌کن استفاده می‌کردند. برای اتصال اجزاء ساخته و پرداخته شده، لبۀ دو جزء را دندانه‌دار می‌ساختند و دندانه‌ها را درهم فرو می‌کردند؛ با چکش‌کاری، عمل پرس و پرداخت صورت می‌گرفت و سرانجام روی دندانه‌ها با لحیم ‌پوشانده می‌شد. 

سازندگان آفتابه

 آفتابه لگن‌سازها، مسگران یا سماورسازهای باذوقی بوده‌اند که با ابزار و وسایل خاص خود این آثار را خلق کرده‌اند. سماورسازها در ساخت آفتابه لگن مهارت بیشتری از مسگرها داشته‌اند (همو، 25). در هر صورت ابزار کار این هر دو صنف در ساختن آفتابه لگن همانند بوده است. آنها از چند سندان ویژه مانند سندان موش بریده، سندان شترگلو و سندان سنگین‌تر دیگری که به زمین می‌کوبیدند، همچنین از چند چکش خاص استفاده می‌کردند (برای آشنایی با ابزار و ادوات آفتابه‌سازی، نک‍ : وولف، همانجا). مسگرهای زنجان، اصفهان، یزد، کرمان و کاشان مهارت خاصی در ساخت آفتابه لگن دارند، اما به نقل از عتیقه‌فروشان، نفیس‌ترین و باارزش‌ترین آفتابه لگنها توسط مسگرهای کاشان ساخته شده است. 

لولهنگ

 لولهنگ یا ابریق را از سفال تهیه می‌کردند (رضایی، 105، 108، جم‍ ؛ محتاط، 248؛ کدیور، 156؛ شهری، طهران ... ، 1 / 55). پورحسینی در فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان آفتابۀ کُپالی را به معنی لولهنگ و آفتابه‌ای که از سفال ساخته شده، تعریف کرده است (ص 21). نام دیگر لولهنگ، لولین، لولئین، لولهین، و لولنگ است. این واژه در زبان ترکی آذربایجانی لوله‌یین و لوله‌ین گفته می‌شود (بهزادی، 2 / 1283؛ رضایی، همانجا؛ نیز نک‍ : شاملو، 2 / 547). 
در تهران قدیم آفتابه‌های مستراحهای عمومی (آبریزهای همگانی مساجد و حمامها) لولئین بوده است. در کنار مساجد یا حمامها، محوطه‌ای به نام «لولئین‌خانه» بوده که در وسط آن حوض آب و در طرفین، شماری مستراح قرار داشته است. فردی معروف به لولئین‌دار، لولئینها را پر از آب، و کنار حوض ردیف می‌کرد. لولئین‌دار برای پر کردن لولئین از چوبی قلاب‌دار بهره می‌برد. او قلاب را به گردن آنها می‌انداخت و با یک چرخش پر می‌کرد (شهری، همان، 1 / 56-57)؛ لولئین‌دار موظف بود براساس قوانین 3 ماهۀ حکومت، آب حوضهای لولئین‌خانه را تعویض کند (همو، 1 / 265). در گذشته افزون بر لولئین مستراح، لولئینهای دیگری در اندازۀ کوچک‌تر بود که در آنها روغن چراغ می‌ریختند. 

در میهمانیها

گرفتن آفتابه و لگن برای شستن دست و دهان، پیش و پس از غذا از رسمهای معمول و ازجمله آداب مهمان‌داری در ایران بوده است. در بیشتر متونی که در آن سخن از آداب سفره‌نشینی، میهمانی دادن و میهمانی رفتن به میان آمده، به گرداندن آفتابه لگن برای میهمانها توسط میزبان هم اشاره شده است (برای نمونه، نک‍ : شجاع، 273؛ احسن، 142؛ مستوفی، 1 / 413). 
معمولاً در خانواده‌های اعیان، پیشخدمتها آب نیم‌گرم در آفتابه می‌ریختند و پیش و پس از غذا، آن را جلو میهمانها می‌گرفتند تا دست و دهانشان را بشویند، سپس دستمالی پاکیزه را به آنها می‌دادند تا دست و دهان را خشک کنند. در زمان ناصرالدین شاه بیشتر خانمهای اعیان پیشخدمتهایی داشتند که معمولاً زنان و دخترانی بودند که برای کار و خدمت (کارگری)، به تهران می‌آمدند. عمدۀ کار این پیشخدمتها یا کلفتها، شستن دست و دهان خانمها در سر سفرۀ طعام بوده است (برای اطلاع بیشتر، نک‍ : مونس‌الدوله، 270، 271). در دورۀ قاجار، در برخی از خانواده‌ها، زن خانه وظیفه داشت پس از جمع کردن سفره به دور از تشریفات، با آفتابۀ کوچک یا کتری، آب ولرم روی دست شوهرش بریزد (همو، 279). 
در مجالس و محافل مختلف مانند عروسی، مجلس ترحیم و عزاداری و جز آنها نیز آداب شستن دست و دهان، پیش و پس از صرف طعام به کمک آفتابه لگن متداول بوده است که از‌جملۀ تشریفات و احترام به میهمانان به شمار می‌آمد. در این‌گونه مجالس دلاک یا سلمانی محل، خادم یا نوکر و در برخی مناطق یکی از کوچک‌ترین افراد خانواده، آفتابۀ آب سرد را پیش از خوردن غذا و آفتابۀ آب ولرم را پس از آن بر سر سفره می‌آورد و از بزرگ به کوچک آفتابه لگن را می‌گرداند (مثلاً نک‍ : رسولی، 345؛ پاینده، 110؛ لمعه، 19؛ طباطبایی‌فر، 221؛ خلعتبری، 40؛ رنجبر، 293؛ وولف، 25؛ زیانی، 65؛ ابوطاهر طرسوسی، 2 / 210؛ نیز نک‍ : فاطمی، 54). دیولافوا (ص 148)، پولاک (ص 96) و دروویل (ص 101) نیز در سدۀ 13ق / 19م در سفرنامه‌های خود به آداب شستن دست و دهان با آفتابه لگن اشاره کرده‌اند. 
در برخی از مناطق روستایی و شهری ایران در مراسم عروسی موسوم به «پاشوران» از آفتابه لگن استفاده می‌شود و کاربرد آن در شب زفاف است. معمولاً پس از اینکه داماد و عروس وارد اتاق حجله می‌شوند، آنها را کنار هم می‌نشانند، و یکی از زنان خانواده ساق پا یا دو شست پای عروس و داماد را روی هم می‌نهد یا به هم می‌بندد، سپس لگن را زیر دو شست نگه می‌دارد و با آفتابه کمی آب یا گلاب می‌ریزد و به اصطلاح پاها را می‌شوید؛ آن‌گاه داماد سکه‌ای به عنوان رونما در لگن می‌اندازد (هدایت، نیرنگستان، 23-24؛ شکورزاده، 203؛ حاتمی، 33-34؛ ماسه، 1 / 104-105؛ نیز نک‍ : معصومی، 66). در شاهرود داماد در اتاق حجله با آفتابه لگن وضو می‌گیرد تا نماز حاجت بخواند (شریعت‌زاده، 2 / 275). در تهران کهن در رسم حنابندان با آفتابه لگنی نقش‌ونگاردار و زیبا حنای عروس را می‌شستند (شهری، طهران، 3 / 78). 

در چیستانها

چیستان یا معما صورتی از ادبیات شفاهی است که ضمن تفنن و سرگرمی، هوش و استعداد انسان را می‌آزماید. چیستانهایی که آفتابه لگن را مورد نظر قرار می‌دهند، شکل ظاهری و ساختمان آفتابه را به اعضای بدن و قیافۀ انسان تشبیه می‌کنند تا مخاطب در ارائۀ جواب، سردرگم و منحرف، و برای پاسخ صحیح کنجکاو شود (برای نمونۀ چند چیستان، نک‍ : بهروزی، 192، 195، 276، 278؛ شاملو، 1 / 546، 10 / 822؛ سعیدی، 107، 123؛ احمدپناهی، 103). 

در امثال و حکم

از امثال معروف دربارۀ آفتابه لگن می‌توان به «آفتابه لگن هفت دس (دست)، شام و ناهار هیچی (هیچ چیز)» اشاره کرد (شهری، قند ... ، 27؛ علمداری، 200؛ امینی، 25؛ عسکری، 3 / 57؛ رضایی، 482؛ شاملو، 2 / 551؛ دهخدا، 1 / 39؛ ذوالفقاری، 1 / 225؛ احمدپناهی، 106؛ شریعت‌زاده، 2 / 181؛ نیز نک‍ : خلعتبری، 40)؛ «آفتابه و لولهنگ یک کار می‌کنند، اما موقع گرو گذاشتن قدر هریک معلوم می‌شود» (شاملو، 1 / 547؛ عاطفی، 93؛ دهخدا، همانجا؛ بهمنیار، 31؛ ذوالفقاری، شهری، همانجاها؛ نیز نک‍ : امینی، 26؛ شهری، طهران، 2 / 203)؛ «آفتابه خرج لحیم کردن» یا «آفتابه خرج لولهنگ کردن» در اشاره به تعمیر و مرمت وسیله یا شی‌ء کهنه و فرسوده با هزینۀ بالا ست (شهری، قند، 26؛ عسکری، 3 / 56؛ ضیاء، 31؛ امینی، همانجا؛ محتاط، 170؛ بهمنیار، همانجا؛ نیز نک‍ : شاملو، 2 / 550)؛ «آبکش به آفتابه میگه: دوسوراخه» در اشاره به عیب‌جویی از دیگران است (بختیاری، 363؛ نیز نک‍ : شاملو، 2 / 548)؛ «لولهنگش آب می‌گیرد» یا «لولهنگش اُوْ برمی‌دارد» در اشاره به ثروتمند شدن افراد (محتاط، 248؛ رحماندوست، 2 / 883)؛ «با آفتابۀ زن نباید طهارت گرفت» در اشاره به چشم نداشتن به مال و ثروت زن است (نک‍ : شاملو، امینی، همانجاها)؛ «آفتابه اگر از طلا ست، باز جاش تو خلاس» در اشاره به اصالت و جوهر شخص است، نه جواهر (شهری، همانجا؛ نیز نک‍ : رضایی، 497)؛ «کوزه‌گر کوزه ندارد، آفتابه‌ساز، آفتابه» (ذوالفقاری، 2 / 1464)؛ «آفتابه لگن دود می‌کند، پیره‌زن شوهر می‌کند» در اشاره به اتفاقات و قضایای نادر است (احمدپناهی، 107)؛ «آفتابه از دیدن او رم می‌کند» در اشاره به نهایت زشتی و کراهت شخص است (شاملو، همانجا). 
در کتاب کوچۀ شاملو (2 / 546-551) نیز ترکیبات و شبه‌جمله‌های مختلفی از آفتابه و لگن ساخته شده است: آفتابه گتور یا گتیر یا گتر، مثل لولۀ آفتابه، آفتابه برداشتن، آفتابه گرفتن، آفتابه آب‌کن، آفتابه آب‌کنی و آفتابه دزد (دزد دون و حقیر و مفلوک). 

مآخذ

آلمـانی، هـانری رنـه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ علی ـ محمد فره‌وشی، تهران، 1335ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363ش؛ ابوطاهر طرسوسی، محمد، داراب‌نامه، به کوشش ذبیح‌الله صفا، تهران، 1346ش؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجب‌نیا، تهران، 1369ش؛ احمدپناهی‌سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374ش؛ اقتداری، احمد، لارستان کهن و فرهنگ لارستانی، تهران، 1371ش؛ اکبری شالچی، امیر حسین، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، تهران، 1370ش؛ امام شوشتری، محمدعلی، «هنر زیبای خوراک‌پزی و خوان‌آرایی در ایران باستان»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1347ش، س 3، شم‍ 1؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378ش؛ برزین، پروین، «نگاهی به تحول صنعت فلزکاری در ساخت اشیاء هنری در ایران»، هنر و مردم، تهران، 1347ش، شم‍ 73؛ بهروزی، محمدجواد، چیستان در ادبیات فارسی، تهران، 1377ش؛ بهزادی، بهزاد، آذربایجان دیلی نین یضاحلی لوغتی، تهران، 1376ش؛ بهمنیار، احمد، داستان‌نامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361ش؛ پاینده، محمد، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355ش؛ پورحسینی، ابوالقاسم، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان، تهران، 1370ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، 1385ش؛ حسن، زکی‌محمد، تاریخ صنایع ایران (بعد از اسلام)، ترجمۀ محمدعلی خلیلی، تهران، 1363ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، جایگاه مهمان و مهمان‌نوازی در فرهنگ مردم ایران، به کوشش مراد مهدی‌نیا، تهران، 1388ش؛ دروویل، گاسپار، سفرنامه، ترجمۀ جواد محیی، تهران، 1348ش؛ دهخدا، علی‌اکبر، امثال و حکم، تهران، 1352ش؛ دیولافوا، ژان، سفرنامه، ترجمۀ ایرج فره‌وشی، تهران، 1332ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ رحماندوست، مصطفى، فوت کوزه‌گری، تهران، 1388ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، مؤسسۀ فرهنگی آیات، 1373ش؛ زیانی، جمال، دل‌نوشته‌هایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1388ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1361ش؛ شجاع، انیس الناس، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1356ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383ش؛ همو، قندونمک، ضرب‌المثلهای تهرانی، تهران، 1370ش؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355ش؛ ضیاء، اسماعیل و دیگران، فرهنگ امثال و حکم، به کوشش لطفعلی خنجی، تهران، 1386ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، به کوشش عنایت‌الله رنجبر، تهران، 1381ش؛ عاطفی، حسن، لغات و ضرب‌المثلهای کاشانی، به کوشش افشین عاطفی، کاشان، 1386ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383ش؛ عسکری عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387ش؛ علمداری، مهدی، فرهنگ عامیانۀ دماوند، به کوشش فرهاد فیاض، تهران، 1379ش؛ فاطمی، موسى، «لِرکیها»، هنـر و مردم، تهـران، 1353ش، س 13، شم‍ 148؛ فـرهنگ جهـانگیری، حسیـن بـن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش؛ کاتوزیان، محمدعلی، فرهنگ، تهران، 1383ش؛ کدیور، غلامحسین، دفتر ایام، به کوشش منوچهر کدیور، تهران، 1384ش؛ کیانی، منوچهر، سیه‌چادرها، تهران، 1371ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355ش؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، تهران، 1368ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1386ش؛ مظلوم‌زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، تهران، 1383ش؛ معصومی، غلامرضا، «عروسی در ایل کلهر»، هنر و مردم، تهران، 1354ش، س 14، شم‍ 159-160؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371ش؛ المنجد، بیروت، 1973م؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380ش؛ نیازمند، رضا، «حرفه‌ها و پیشه‌ها»، ایرانشهر، تهران، 1343ش؛ وولف، ه‍ . ای.، صنایع دستی کهن ایران، ترجمۀ سیروس ابراهیم‌زاده، تهران، 1372ش؛ ویلسن، ج. ک.، تاریخ صنایع ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1317ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1381ش؛ همو، نیرنگستان، تهران، 1312ش؛ نیز: 

Central Asian Art, London, 2003; Pope, A. U., A Survey of Persian Art, Tokyo etc., 1967.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.